loading...

آئین مستان

,امام حسن,روضه امام حسن,متن مداحی شهادت امام حسن,متن مداحی امام حسن,مداحی شهادت امام حسن,مداحی امام حسن,متن روضه همراه با صوت,متن مداحی همراه با صوت,متن روضه هم

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2235 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1747 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1293 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 696 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 633 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 609 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3494 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6711 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2844 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3820 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3241 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3569 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4141 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3678 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7262 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4952 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5894 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4372 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5539 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4182 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 6158 زمان : نظرات (0)

روزی‌ام را ، روزگارم تا که آجر می‌کند

ظرفِ خالیِ مرا صاحب زمان پُر می‌کند

من کمی سختی که می ‌بینم شکایت می‌کنم

آدم عاقل ولی اول تفکر می‌کند

مدعیِ عاشقی هستم ولی تنها دلم

روز و شب بر عاشقی کردن تظاهر می‌کند

آبرو بردم ولی آقا مرا بیرون نکرد

آدم از این نوعِ برخوردش تحیر می‌کند

سنگ‌ دل هستم ، ولی دارد نگاهِ رحمتش

سنگِ این قلبِ مرا با گریه ها دُر می‌کند

یک زمانی هم بنا باشد که تغییرم دهد

در میانِ روضۀ مادر مرا حُر می‌کند

نوکریِ فاطمه محشر به دادم می ‌رسد

از غلام مادرش آقا تشکر می‌کند

میگه ممنونتونم برا مادرِ ما ناله زدید .. دستتون درد نکنه مجلسِ مادر مارو گرم کردید ..

سینه‌ام می‌سوزد این ایام تا ذهنم کمی

چادری را زیر دست و پا تصور می‌کند

مطمئنم زیر دست ‌و پا که می‌افتد زنی

بازویش را ضربه‌ها هم ‌رنگِ چادر می‌کند

ای مادر .. ای مادر ..

 

اومد خدمت امام صادق ؛ دید داره گریه میکنه  فرمود چرا گریه می‌کنی؟ مگه چی شده؟ گفت آقا تو راه که میومدم دیدم یه زنی زمین افتاد .. وسط کوچه‌ها تا زمین خورد شروع کرد لعنت کردنِ قاتلینِ مادر شما رو  .. مأمورینِ نظام تا دیدنش با یه وضعی این خانم رو بردن ..تا این حرفُ زد آقا هم گریه کردن ،فرمود سریع پاشو بریم مسجد دعا کنیم خدا کمک کنه زودتر این زن رها بشه ... ماهم امشب اومدیم برا یه خانمی گریه کنیم که تو کوچه‌ها بدجور زمین خورد ..(در خونۀ امام صادق میخوایم بریم از در خونۀ مادرش بریم بهترِ 

وقتی آن بی‌صفت از چشم حیا را انداخت

با عزیزِ دل زهرا سَرِ دعوا انداخت

دید از پیش بنایش به زمین خوردن نیست

تازیانه زد و از پشت عبا را انداخت

حُرمَتِ شیخِ حرم در وسط کوچه شکست

یکی عمامۀ آن مرد خدا را انداخت

ذکر یافاطمه بر رویِ لبش داشت ولی

ضربۀ سیلیِ آن مرد صدا را انداخت

وسط کوچه که افتاد صدا زد مادر ...

شبونه ریختن تو خونۀ این آقا ..حضرت مشغولِ نمازِ .. اومد وسط حیاط خونه .. آقا لباسِ خانه به تن داره ، روایت میگه یه شالی هم دور کمر بسته بودن ، مشغولِ نماز ؛ تا وارد شدن آقا رو با سروپایِ برهنه از خونه بیرون کشید ، آقا فرمودن اجازه بدید عمامه رو سرم بذارم، نعلین بپوشم ، عبا بپوشم . گفتن اجازه نمیدیم ؛ با همون وضعی که بود آقا رو تو کوچه‌ها رو زمین میکشوندن .. اما اونی که آدم رو میکشه اینه:همچین که اومد تو قصر منصور ، صدا زد: منصور ؛ هرکی رو میخوای دنبال من بفرستی بفرست؛ اما این نامردُ دیگه دنبال من نفرست .. چرا؟ مگه چه کرده؟ همش تو راه توهین می‌ کرد .. بد و بیراه به مادرم فاطمه می‌گفت ...

همچین که آقا اومد منصور اومد شمشیر رو از غلاف بیرون بِکشه، تا نیمه ها هم کشید اما دوباره جا زد؛ برای بار دوم بیشتر شمشیر رو بیرون آورد دوباره غلاف کرد. بار سوم شمشیر رو کلاً از غلاف بیرون کشید که آقای من وتو  رو به شهادت برسونه . دوباره شمشیر رو تو غلاف قرار داد.

همچین که رفتن، اون ملعون نامرد از منصور پرسید چرا پس نکُشتیش؟ گفت آخه لحظه‌ای که شمشیرُ از غلاف بیرون کشیدم دیدم رسول‌ الله ظاهر شد .. به من غضب کرد، من جرأت نکردم این آقا رو بُکشم؛ بار دوم؛ بار سوم؛ بار سوم اینقدر رسول‌الله به من نزدیک شده بود که نتونستم آقا رو بُکشم ...

ای حسین .. ای حسین .. اینجا آقا رسول‌الله نذاشت این نامرد امام صادقُ به شهادت برسونه. من میخوام فقط یه چیز بگم:

 یارسول‌الله، کجا بودی اون لحظه و ساعتی که شمر وارد گودال شد .. خنجر کشید .. آقا رو برگردوند ...حسین.....

مثلِ امروزی عجب تشییعی تو شهر مدینه شد .. روایت میگه موسی‌ ابن‌جعفر به این بدن نماز خوند .. بهترینِ کفن ها رو آوردن .. روایت میگه عمامۀ امام سجاد رو هم آوردن ، این آقا رو با این پارچه‌ها کفن کنن .. چهارهزار شاگرد داشته این آقا ، همه جمع شدن، احترام کردن . عجب تشییعی تو شهر مدینه به‌پا شد . شهر مدینه غوغایی شد از جمعیت. آقا رو با عزت و احترام تو قبرستانِ بقیع به خاک سپردن ... (دلت کجا میره ؟) بعضی ها میگن حسین .. اما من میخوام از مادرش بگم ..

 این یه تشییع بود تو این شهر ...

 همچین که صبح شد اومدن درِ خونۀ این آقا : کجاست فاطمه؟.. ما می‌خوایم به این بدن نماز بخونیم .. اومدن بیرون؛ گفت چی میگی؟ دیشب امیرالمؤمنین این بدنُ برد شبانه دفن کرد ، وصیتِ خود فاطمه ست ...

تا این حرف رو زد ،دومیِ ملعون خیلی ناراحت شد؛ چنان سیلی به صورتِ مقداد زد ، زمین افتاد من میگم شاید تا زمین افتاد گفت ای نامرد عجب دستایِ محکمی داری .. سیلیِ تو منِ مرد رو از پا در آورد؛ با مادرِ ما فاطمه چی کار کرد ...

اومدن قبرستان ، گفتن الان میریم قبرُ نبش میکنیم ، بدنِ فاطمه رو از خاک در میاریم . (این روضه غیرتیه باید غیرتی هم ناله بزنی) ما باید به این بدن نماز بخونیم ...

همچین که خبر برا علی آوردن : چه نشستی! این نانجیبا دارن تو قبرستان دنبال قبر فاطمه می‌گردن .. همچین که شنید، لباسِ رزمُ پوشید. دستمال زرد رنگی که همیشه برا رزم می‌بست رو به سر بست اومد تو قبرستان؛ صدا زد اگه سنگی از این قبرستان جابه جا بشه یک نفرتون هم زنده نمیذارم .. تا این رو شنیدن همه فرار کردن .. اما چی میخوام بگم؛

اینجا یه‌ جا بود اومدن نبش قبر کنن .. این آقا نذاشته ... کجا بودی علی جان کربلا ... اون لحظه‌ای که نیزه‌دارا پشتِ خیمه‌ها نیزه به زمین میزدن .. همچین که نیزه رو بالا آورد ، دیدن بدنِ علی‌اصغر حسینِ ... آی حسین ...

 

چقدَر نیزه بلند است نیفتی پسرم

چنگ این حرملۀ پَست نیفتی پسرم

یاحسین...

 

دانلود مداحی 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 3983 زمان : نظرات (0)

میرداماد

قسم به غربت خاكی كه فوق تفسیر است

هوای شعر برای بقیع دلگیر است

چگونه شعر بگوید دلی كه می گیرد

اَلا بقیع! چرا زائرت نمی میرد؟

بقیع،سامرِ و كربلا و مشهد نیست

 اگه دیدی كنار دستیت یه جوری می سوزه،گریه اش فرق داره،بدون یه شب سر به دیوار بقیع گذاشته، خوشبحال اونایی كه دارن میرن،امسال مدینه گریه كن داره،زائر داره،امام صادق! چند روز دیگه صبر كنی گریه كنات میان آقا....

بقیع،سامرِ و كربلا و مشهد نیست

در این سرا خبری از رواق و گنبد نیست

بقیع مثل نجف نیست تا كه مهمانش

به راحتی بنشیند میان ایوانش 

ولی بقیع بهشتی است با چهار مزار

بقیع مژده ی سالی است با چهار بهار

چهار مظهر غربت،چهار تن مظلوم

چهار قبر غریب از چهارده معصوم

یه بقیع میگن،یه بقیع می شنوی،اونایی كه نرفتن! یه ویژگی منحصر به فرد داره بقیع،هیچ كجا پیدا نمیشه....

فقط میان بقیع است این قرار تمام

به یك سلام شوی زائر چهار امام

كجا میتونی پیدا كنی،یه بار دست به سینه بذاری بگی: "السلام علی ائمة البقیع" زیارت چهار امام رو برات بنویسن...وصف العیش،نصف العیش،كنار بقیع كه نمیذارن الان دست به سینه بذاریم،نمیذارن ادب كنی سلام كنی،همین امشب چشم سرت رو ببند، ببین چه تصویری میاد،یه تصور تاریك،نه شمعی نه چراغی"السلام علی ائمة الهدی،السلام علی ائمة البقیع"...تو محرم میگم ان شاءالله كربلا ناله بزنی،اما امشب میگم تو مدینه نمیتونی ناله بزنی..امشب ناله بزن...

ولی نه آه دلم ناتمام مانده هنوز

به سینه عرض سلام مانده هنوز 

من چه جوری بیام مدینه؟مدینه ای كه قبر مادرت رو پیدا نكنی مدینه نیست،مدینه ای كه یه دل سیر نتونی بگی:علی! مدینه نیست...

سلام از عمق دلِ دیده ای كه پر ابر است

به مادری كه كه بدون حرم،نه،بی قبر است

بی بیِ ،بی حرم،قبرت كجاست مادر؟

مادرِ بی حرم،قبرت كجاست مادر؟

اگر سلام تو، آتش به سینه ات افروخت

از آن دری است كه روزی میان آتش

ز هُرم شعله ی در یاس را كه پژمردند

در آن هجوم علی را به ریسمان بردند

امشب شبِ اون آقاییِ كه فرمود: خدا رحمت كنه اونی كه برای مادر ما بلند بلند گریه كنه....

ز هُرم شعله ی در یاس را كه پژمردند

در آن هجوم علی را به ریسمان بردند

میان تلخیِ آن صحنه ی غبار آلود

شكست قامت مرد و مدینه شاهد بود

از آن غروب غم انگیز چند سال گشت

كه باز خاطره ی كوچه از خیال گذشت

مدینه همدم اندوه دودمان علی است

و باز شاهد مردی زخاندان علی است

كه باز آمده آتش در آستانه ی او

هزار شكر كه محسن نداشت خانه ی او 

رسیده اند كه از باغ، لاله را ببرند

اما صادق ِ هفتاد ساله را ببرند

باور كنید كه مصیبت امام صادق،مسموم شدن و شهادت نیست،این خانواده همه آماده ی شهادت بودنزین العابدین فرمود:" اَنَّ الْقَتْلَ لَنا عادَهٌ وَ کَرامَتَنَا الشَّهادَهُ" شهادت كرامت ماست،اما روضه ی امام صادق اینه..

تصورش چقدر سخت می شود ای وای

بزرگ طایفه در كوچه میدود

كسی نگفت: مگر پیرمرد بُردن دارد

تن نحیف مگر تازیانه خوردن دارد

میان گریه ی آرام او بلند نخند

به دست بی رمقش لااقل طناب نبند

عزیز فاطمه را بی اراده می بردند

همه سواره و او را پیاده می بردند

اگه روحانیون ،شاگردان امام صادق توی جلسه حضور دارن،به احترام آقاشون كه بدون عمامه بردن،عمامه بردارن،من روضه ی عمامه بخونم....چند جا به عمامه و لباس پیغمبر بی احترامی كردن،چند تا روضه داره عمامه،یه جا مدینه علی رو بی عمامه بردن،قهرمان خیبر رو كشون كشون بردن...

یه روضه ی دیگه هم عمامه داره،كی طاقتش رو داره بشنوه؟ اسم عمامه میاد یاد یه روضه ی دیگه هم میوفتم،كجا؟...زین العابدین دستاش تو غلو زنجیرِ، از بالای بام خاكستر رو سرش ریختن،آتیش رو عمامه اش افتاد...دستاش بسته است،نمیتونه آتیش سر رو خاموش كنه،عمامه سوخت،سر سوخت....یه روضه عمامه هم هست، اون روضه رو زینب خونده،امان از دل زینب،اومد تو گودال،نیزه هارو كنار زد،شمشیر ها رو كنار زد،دید حسینش بی سر،بدون پیراهن،هم سر رو بردن،هم عمامه رو بردن،حسین...دست برد زیر بدن" هَذَا الْحُسَیْنُ مُقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ، مَسْلُوبُ الْعِمَامَةِ وَ الرِّدَاءِ"...

السلام ای نَفسِ سوخته ی كربلا

السلام ای سر خونین،سرِ بی عمامه

اومد به سر برسه،به سر نرسید،میدونی كی آخرش به سر حسین رسید،میدونی كه آخرش سر بی عمامه رو بغل كرد؟دختر دارا! اگه از سر كار بری خونه گوشه ی سرت زخم باشه دخترت مریض میشه،قربون اون دختر برم كه سر باباش رو بغل كرد،بابا! سرت رو بی عمامه ندیده بودم،سرت رو خاكی و خونی ندیده بودم،ای حسین....

  

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 908 زمان : نظرات (0)

بیا که با تو به دلها قرار برگردد
دوباره جان به تنِ روزگار برگردد
آفتاب بیا تا که با طلوعت باز
امید صبح به شبهای تار برگردد
چقدر منتظرانت به غصه سر کردن
که بر غمِ دلشان غم گسار برگردد
چگونه پیش قد یار سر بلند كنیم
هر آنچه هم كه بخواهیم یار برگردد
به غربت پدر و مادرت بیا مگذار
دوباره بر دلِ شیعه غبار برگردد
دلِ همه الان معلومِ كجاست،چه اونایی كه مدینه رفتن،چه اونایی كه مدینه  رو ندیدن...
بیا كه بر سر آن قبر های خاكی هم
ضریح و گنبد و سنگِ مزار برگردد
یا صاحب الزمان.....

قسم به غربت خاکی که فوق تفسیر است

فضای روضه برای بقیع دلگیر است 

امشب اومدی غریب نوازی كنی،آفرین،خوش به سعادتت،اومدی برا رئیس مذهبت عزاداری كنی،شكرانه به جا بیار....

نفس كشیدنِ بین غبارها سخت است

سرودن از حرمِ بی مزارها سخت است 

یه سَفرِ دل كن،با هم بریم پشت بقیع،پشت پنجره های های بقیع،چرا كه الان دَرِ بقیع به روی همه بسته است،یه موقعی چند ساعتی باز می كردن،میون هم زائرها یه عده شیعه بودن كه میومدن،همچین كه وارد میشدن كفشارو در می آوردن،فرقی نداره،حرمِ،حالا اینا بی ادبن با چكمه می ایستن تو حرم امام،ولی كسی نمیتونه بلند گریه كنه،اینجا باید تلافی كنی،ای خدا كی میشه ما تو حرم امام صادق بایستیم...

چگونه شعر بگوید دلی که میگیرد

اَلا بقیع چرا شاعرت نمیمیرد

قرار نیست تو  را بی سبب بهانه كنم

ولی بگو دلم را كجا روانه كنم

كبوتری كه در این خانه لانه داشته است

در آستانِ رضا آشیانه داشته است

چگونه با خبر از آن سرای درد و غم است

دلش خوش است كه نامش كبوتر است

بقیع سامره و کربلا و مشهد نیست

در این سرا خبری از رواق و گنبد نیست

بقیع مثل نجف نیست تا که مهمانش

به راحتی بنشیند میان ایوانش

ولی بقیع بهشتیست با چهار مزار

بقیع مژده سالیست با چهار بهار

چهار مظهر غربت چهار تن مظلوم

چهار قبر غریب از چهارده معصوم

فقط میان بقیع است این قرارُ تمام

به یک سلام شوی زائر چهار امام

دست روی سینه ات میذاری میگی: "السلام علیكَ یا اهل بیت النبوه"هم امام حسن رو زیارت میكنی،هم زین العابدین،هم امام باقر،هم امام صادق...

ولی نه آه دلم نا تمام مانده هنوز

به سینه حسرت ارض سلام مانده هنوز

سلام از عمق دل دیده ای که پر ابر است

به مادری که بدون حرم، نه! بی قبر است

اگر سلام تو  آتش به سینه ات افروخت

از آن دریست که روزی میان آتش سوخت

مرا ببخش نمی خواهم آتشت بزنم

چگونه گویم از آن روز خاك بر دهنم

ز هُرم شعله ی دَر یاس را که پژمردند

در آن هجوم علی را به ریسمان بردند

میان تلخیِ آن صحنه غبار آلود

شکست قامت آن مرد و مدینه شاهد بود

از آن غروب غم انگیز چند سال گذشت

که باز خاطره ی کوچه از خیال گذشت

مدینه همدم اندوه دودمان علیست

و باز شاهد مردی ز خاندان علیست

که باز آمده آتش در آستانه ی او

هزار شکر که محسن نداشت خانه ی او 

یعنی خدا رو شكر زن بارداری بین این در قرار نگرفت،نانجیب نوشت:معاویه! وقتی اومدم پشت در ایستادم،صدای نفس كشیدن های فاطمه رو میشنیدم...برای كسی داری روضه میخونی كه حضرت فرمود:گویا می بینم تو كوچه نا نجیب چنان سیلی زد،هر دو گوشواره رو زمین افتاد...معاویه! وقتی صدای نفس كشیدنا رو شنیدم،چنان با لگد به در زدم،صدای شكستن استخونارو شنیدم...

بر جبینش خصم بار ننگ زد

دید بار شیشه دارد سنگ زد

رسیده اند که از باغ لاله را ببرند

امام صادقِ هفتاد ساله را ببرند

شما الان یه پیرمرد وارد مجلستون بشه،همه بلند میشن احترام می كنن،جای خوبشون رو به پیرمرد میدن،صندلی براش میارن میگن:پاش درد می گیره....نانجیبِ حرومزاده،سوار بر مركب،می دید امام صادق با دست بسته پشت سرشه،مرتب اسب رو هی.. می كرد ،مَركب تندتر برِ،این پیرمرد هی رو زمین می افتاد....نمی دونم پیر مرد هفتاد ساله سخت ترِ رو زمین بیوفته با دست بسته،یا دختر سه ساله! حداقل اینجا تازیانه نمی زدن،اما اون دختر سه ساله  وقتی رو زمین می افتاد تازیانه می زدن،حسین....

تصورش چقدر سخت میشود ای وای

بزرگ طایفه در کوچه میدود ای وای

کسی نگفت مگر پیر مرد بردن داشت

تن نحیف مگر تازیانه خوردن داشت

میان گریه آرام او بلند نخند

به دست بی رمقش لااقل طناب نبند

میان سینه او روضه ی مدینه به پاست

طنین روضه اش از وای مادرش پیداست

عزیز فاطمه را بی اراده می بردند

همه سواره و او را پیاده می بردند

دوید و از نفس افتاد پشت آن مرکب

دوید و از نفس افتاد گفت یا زینب

اگر چه رفت ولی قامتش خمیده نبود

به نی مقابل چشمش سر بریده نبود

اگر چه رفت ولی سلسله به شانه نداشت

به جای جای تنش رد تازیانه نداشت

در احتضارِ، زهر جفا کرده دلش رو پاره پاره

آروم نداره، انگار اسیرِ نعلای ده تا سواره

از این امام مو سفید کردن همه قطع امید

پا رو به قبله است خوب بسه

هر چی غم و محنت کشید

آقام آقام آقام...

غربت همینه، بانیِ هیئت داره هر روزه مدینه

سخت ببینه، قرآنِ زینب پخش و پا روی زمینِ

 غریب که گیر آوردنش

با زانو افتاد رو تنش

سه ساعتی زد دست و پا

 زجرش دادن تا کشتنش

حسین غریب مادرم...

 هر جوری بود،امام صادق وقتی اومد تو مجلس منصور ملعون ،ربیع بابای این كسی كه اومده دنبال امام صادق،میگه: دیدم منصور سه بار قصد جان امام صادق رو كرد،اول یه قدری شمشیر رو از نیام بیرون كشید،دوباره شمشیر رو غلاف كرد،بار دوم قدری بیشتر شمشیر رو بیرون كشید دوباره غلاف كرد،بار سوم شمشیر رو كامل بیرون آورد،میگه:دیدم دستش لرزید،شمشیر روی زمین افتاد،دوید حضرت رو بغل كرد،با احترام آقا رو برگردوند،گفتم:چی شد؟ من كه دیدم قصد جان امام صادق رو كردی...گفت:آری،بار اول پیغمبر رو دیدم،خشمگین داره نگام میكنه، گفتم شاید دارم بد می بینم،توجه نكردم،بار دوم دیدم پیغمبر باز غضبناك جلو اومد،باز توجه نكردم...بار سوم وقتی قصد جانش رو كردم،پیغمبر جلو اومد،فرمود: منصور اگه یه مو از سر پسرم كم بشه،كاخ رو  روی سرت ویرون می كنم....یه شمشیر برهنه دید پیغمبر،الهی بمیرم،برا اون خانمی كه اومد بالا تل زینبیه،نگاه كرد،یه عده شمشیر می زدن،یه عده سنگ می زدن...روضه خونا میگن:یا رسول الله كجا بودی كربلا؟ اما اگه پیغمبر نبود زینب نمی گفت: "یَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَیْکَ مَلَائِکَةُ السَّمَاءِ هَذَا حُسَیْنٌ بِالْعَرَاءِ،مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ، مَسْلُوبُ الْعِمَامَةِ وَ الرِّدَاءِ، مَجْزُوزُ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا...."

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 513 زمان : نظرات (0)

حسن خلج

دلِ من باز روضه می خواند ، روضۀ غربتِ شقایق را

روضۀ حرمتِ شكسته شده ، روضۀ گریه هایِ صادق را

ای غریب آقام آقام .. خیلی سخته رفقا یه پیرمردی انقده درد داشته باشه ، پنهان از چشمِ زن و بچه ش آروم آروم گریه کنه .. بمیرم برا اشکایِ چشمت آقاجونم ..

 روضه ای را كه باز می خواهند ، پرِ پروانه را بسوزانند

اصلاً انگار شیوۀ خصم است ، نیمه شب خانه را بسوزانند

 راوی میگه دیدم بینِ آتش ها قدم میزنه امام صادق .. زیرِ لب صدا میزنه بسوزون .. چرا نمی سوزانی ؟ .. تو که به مادرم رحم نکردی .. چرا منو نمی سوزونی ....

 وای .. مادرم .. مادرم .. مادرم ...

 ای شعله .. ای آتش .. با من بی وفایی نکن .. به من نزدیک شو میخوام بدونم مادرم چی کشیده ..

وحشیانه هجوم آوردند ، دشمنت داشت خنده سر می داد

انقده خاطرات بد از این خنده ها هست برات بگم .. نمیدونم نمک رو زخمِ دلت بریزم یا نه ؟.. به خدا مادرِ 18 سالۀ ما ، رو زمین افتاده بود .. هر نامردی از راه میرسید .. قهقه میزد و میزد ... خیلی هاتون تا حالا گمان میکردین این قلافِ شمشیر فقط برا مغیره و قنفذه ؛ اما اشتباه میکردید .. اولین قلاف رو خودِ دومی زد .. یه جمله و التماس دعا راوی میگه یه نفر از پشت به کتفِ زهرا ... چنان با قلافِ شمشیر ...

 هرچند بینِ کوچه شما را کشید و برد

دستِ کسی به مقنعۀ خواهرت نخورد ...

 لایوم کیومک یا اباعبدالله .... حسین

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 276 زمان : نظرات (0)

"السَّلامُ عَلَیْكُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعَ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفَ الْمَلائِكَةِ وَ مَهْبِطَ الْوَحْیِ وَ مَعْدِنَ الرَّحْمَةِ وَ خُزَّانَ الْعِلْمِ وَ مُنْتَهَى الْحِلْمِ وَ أُصُولَ الْكَرَمِ وَ قَادَةَ الْأُمَمِ وَ أَوْلِیَاءَ النِّعَمِ "

دوماه رفت اگر میشود گدا بخرید

نشسته اید دو دل اینچنین چرا؟ بخرید

سه روز نه! همه ی عمر معتکف شدم

نمیروم ز در روضه خانه تا بخرید

گره به زندگی ام میخورد همیشه ولی

نمیخورم به دَرِ بسته گر مرا بخرید

دل شکسته ی من را کسی نگاه نکرد

بروی دست گرفتم مگر شما بخرید

جنسم به درد نمیخوره،خودم هم خبر دارم، یه جنسی برات آوردم که رو دست خودم هم مونده، کسی ازم نمیخره،اما شنیدم تو خوب معامله میکنی، اصلا می گردی دنبال جنس خراب، می گردی دنبال جنسی که کسی نمیخره، تو میای می خری....

هر چقدر که امروز زمزمه کردی،حسین حسین گفتی هست دیگه، دو سه ساعت دیگه هم باید مشکیت رو در بیاری و هم مشکیای مجلس روضه رو،

خدا کند همه شهر باخبر بشوند

خدا کند که مرا با سر و صدا بخرید

برای چی این حرف رو می زنم؟ آخه همه به من میگن:دو ماه خودت رو برا کی خرج کردی؟امروز اومدم بگم:آقا تو مزدم رو بده، یه جوری هم مزدم رو بده همه بفهمن،آی قبرونت برم آقا... دیدی کارگر که کارش تموم میشه میاد میگه کارم تموم شد، اوستا کارش میاد میگه: ببین من باید تأیید کنم،باید ببینم... بعد نسبت به اونچه تأیید میکنه مزد میده، امروز بیا ببین ما دو ماه برا حسین گریه کردیم یا نه... می دونی چه کسی میاد تأیید میکنه؟ یهو همه می بینند یه خانوم قد خمیده میاد....

غریبه چند شبی بیشتر نمی ماند

 

اگر بفکر خریدید آشنا بخرید

اگه می خواهید بخرید مارو بخرید،دوماه اومدیم و رفتیم،آی آقا.....

هرآنچه هم بشود دست من به سوی شماست

ردم کنید ازاین آستان و یا بخرید

امروز بیا تکلیف من رو روشن کن، یا من رو از در خونت ردم کن، یا بهم بگو برو تو به دردم نمی خوری،یا بیا پای برگه هامون رو یه امضاء بزن آقا...

نوکرِ داشت جون میداد،اومدن بالا سرش هر چی می گفتن بگو:"لااله الا الله"، نمی گفت، یه عده می گفتند:دیدید چقدر به سینه می زد برا ابی عبدالله،ببین آخر کار زبونش بند اومده، دیدی چی شد، هر چی رفیقاش می گفتن بگو،نمی گفت، چرا نمی گی؟ تا فهمید چه خبر شده، آروم آروم چشماش رو باز کرد،یه خنده ای زد، می دونید چی گفت؟ گفت: تا آقام نیاد نمیگم... همین طور که خوابیده بود دیدن پاهاش رو جمع کرد، با همون زبون آذری گفت:خوش گلدی،خوش گلدی...خوش اومدی آقا....

{یا غریب الغربا میوه ی قلب زهرا

حاجتم حاجت سلمانیِ نیشابور است}

مگه چی بود حاجتش؟ گفت:آقا یه نگاه به سن من بنداز ببین دیگه پیر شدم، محاسنم سفید شده،دارم می میرم، من این چیزا رو نمیخوام،امام رضا علیه السلام فرمود: چی می خوای؟ هر چی میخوای بگو بهت میدم... گفت: آقا بی ادبی می کنم، میشه لحظه ای که پاهام رو، رو به قبله می کنند بیایی؟ تو بیایی سرم رو بغل بگیری....میشه یه سرم به ما بزنی آقاجان.....

{روی قولت حساب کرده دلم

وقت مرگم بیا امام رضا}

امروز ما اومدیم به مادرش بگیم مارو حلالمون کن، چقدر روضه شنیدم و برات نمردم، دستت درد نکنه مارو اربعین بردی کربلا، تا قیامت نوکرتم، خدا سایه ات رو از سرم کم نکنه... تو دلمه بذار بگم:..

{غریب گیر آوردنت

با لب تشنه کشتنت

رو خاکا کشیدنت

به زور نیزه بردنت....}

کرم کنید فقط دیده را ندیده کنید

و آبروی مرا محضر رضا بخرید

شما که صبح و مسا داغ کربلا دارید

چه خوبتر ز غلامان کربلا بخرید..

آهسته می آمد ولی بی بال و پر بود

یک دست بر پهلو و دستی برجگر بود

زیر سر مهمانیِ اجباری اش بود

وقتی که می آمد عبایش روی سر بود

از بس میان کوچه ها افتاد بر خاک

روی لباسش ردپای هر گذر بود

یه وقتی یه مرد زمین می خوره، بعضی ها میگن: چهل مرتبه،بعضی ها میگن: پنجاه مرتبه امام رضا علیه السلام از کاخ مأمون تا حجره ی خودش رو زمین نشت و پا شد، اما یه وقت یه مرد هی می نشینه  بلند میشه، میتونه سریع از جا بلند بشه،یه یاعلی می گفت: بلند میشد، اما مادرمون فاطمه وقتی افتاد توی کوچه رو زمین.........

با آه می افتاد و بر می خواست اما

آهش زمان راه رفتن بیشتر بود

وقتی عصای پیری آدم نباشد

باید به زیر منت دیوار و در بود

آری شبیه قصه آن کوچه تنگ

فرسنگها انگار خانه دورتر بود

بال پرش زخمی شد از بس دست و پا زد

هر جای حجره  رد و پاهای جگر بود

سختی کشید اما چقدر آرام جان داد

آخر سرش بر رو پاهای پسر بود

باید که اهل کشف باشی بین روضه

باید میان روضه ها اهل نظر بود

وای از حسین از آن دمی که چشم وا کرد

پا روی زخم سینه اش پُر دردسر بود

تا چشمارو وا کرد دید" وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ"

وای از دمی که رفت بالا خنجری کُند

 وای از کسی که شاهدش  با چشم تر بود

 همچین که امام رضا علیه السلام به شهر نیشابور رسیدند، همه ی مردم به استقبال آقا اومدن،هلهله می کردن،شادی می کردن، چه خبره؟ امام رضا اومده، گفتن آقا میشه ازتون یه درخواستی بکنیم؟میشه یه حرفی ،یه روایتی،یه کلامی...به یادگار بذارید؟که آقا اون جمله ی معروف رو فرمودند:" کَلِمَةُ لاَ اِله اِلاَّ اللّهُ حِصْنِیِ..." وقتی امام رضا می خواست این روایت رو بگه،یه نفر داد زد: گفت: ساکت باشید پسر فاطمه میخواد حرف بزنه، همه ی جمعیت،اونایی که هلهله می کردند ساکت شدند،.... اما من یه آقایی رو سراغ دارم، پسر فاطمه بود، اونجا نذاشتن حرف بزنه،تازه کف زدن،هلهله کردن...

هر بلایی سرم آمد دست به زانو نزدم

جز خداوند به عمرم به کسی رو نزدم

همه با هم وسط خطبه من خندیدند

نسخه ی کودک بی شیر مرا پیچیدند

روی دستم گل بی برگو برم را کشتن

رو زدم آب بگیرم پسرم را کشتن

حرمله خیر نبینی گل من نو رس بود

کشتنش تیر نمیخواست نسیمی بس بود

این دستت رو بیار بالا،ناله بزن بگو :حسین...

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 698 زمان : نظرات (0)

اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَبا مُحَمَّد ، یا اِمام َالغَریب ، اَیُّهَا الغَریب وَ ابنُ الغریب ،اَیُّهَا الکَریم و َابنُ الکَریم ، یا مولانا اَیُّهَا المُجتَبی یابنَ رَسولِ الله
فکر تواَم و صحن و سرایی که نداری
داغِ حرم و درد بنایی که نداری
لَه لَه زده ام تا بنشینم لب حوض و
فواره ای و آب نمایی که نداری
آخه حرمت همش خاکِ ... مثل روز اول محرم ناله بزن ....
زَوّار تو حیران که چگونه بنشینند
در گوشۀ تنهاییِ جایی که نداری
کو کهنه رواقی که به قلبم بفشارد؟
هفتاد و دو تا کرب و بلایی که نداری
آنقدر غریبی که نیفتاده کنارت
مشک و علم و دست جدایی که نداری
ببین داداشت چقدر دورش شلوغِ ، یه طرف کف العباسِ ، یه طرف تل زینبیه است ، یه طرف خیمه گاهِ
به جز غمت آقا ، غمی تو سینه نیست
شلوغِ کربلا ، کسی مدینه نیست
زهرا برات گریه میکنه
هیچ کسی که نباشه مادرت هست ، تازه یه مادر دیگه هم هست ،دو تا مادر برات گریه می کنند
زهرا برات گریه میکنه
اُم البنین سینه میزنه
آهای بقیع نرفته ها
وقتِ مدینه رفتنِ ....
نواده های تو حرم دارن ولی
چقدر غریبی ای حسن ابن علی
به لطف و یاریِ آقام امام رضا
می سازیم ما برات یه گنبد طلا

 

تعداد صفحات : 48

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 120
  • تعداد اعضا : 347
  • آی پی امروز : 327
  • آی پی دیروز : 676
  • بازدید امروز : 747
  • باردید دیروز : 4,533
  • گوگل امروز : 8
  • گوگل دیروز : 43
  • بازدید هفته : 5,280
  • بازدید ماه : 5,280
  • بازدید سال : 1,320,313
  • بازدید کلی : 19,826,141